خیلی شیطون شدیییییییییی
پسر قشنگم شما هزارماشاالله دیوار راست رو بالا میری کامل از مبل میری بالا و میری رو اپن تردمیل رو میگیری میری بالا با اون دوتا مروارید قشنگت حسابی گاز میگیری و منو مجبور میکنی دعوات کنم همش کشوهای آشپزخونه رو میکشی بیرون و منم به سرعت برق و باد میدوام که خدایی نکرده دستت نمونه لاش چند روزه متوجه شدی زیر فرش آشپزخونمون یه چاه هست. اولاش با یه دست فرشو میدادی بالا و با یه دست دیگه میخواستی چاه رو باز کنی که نمیتونستی.چون فرش از اونیکی دستت میوفتاد و دوباره شما این کار رو میکردی.حالا یه دو ،سه روز شاید بیشتره که شما تونستی در چاه رو باز کنی.تونستی بین دوتا دستات هماهنگی ایجاد کنی.الهی فدات شمممم به کتاب خوندن هم...
نویسنده :
پریسا ملکی
18:15
اولین کوتاهی موهای عشقم
مامان جون ماشاالله رشد موهای شما خیلی خوب بودو چتری های شما خیلی بلند شد و باعث شد چشمهات اذیت بشه منم گفتم یه کوچولوووووو چتریتو بزنم.شاید نیم سانت ولی از ترس و لرزش دست بیشتر شدددد و خیلی بد الهی فدات شم ببخشیددددددد. حالا هر لحظه نگاهت میکنم به این امید که موهات بلندتر شده موهاتم بذات یادگاری نگه داشتم
نویسنده :
پریسا ملکی
18:05
اولین سفر هوایی پسر طلا
مامانی ما دوازدهم تیر رفتیم ترکیه و پانزدهم هم برگشتیم مامان مریم اینا هم باهامون اومدم خیلییییییی خوش گذشت.توام پسر فوق العاده خوبی بودی قشنگترینم ولی خب توام نیازهای خودتو داشتی.دوست داشتی چهار دست و پا بری.شیطونی کنی دیوار راست رو بالا بری که نمیشدددددد ولی در کل که خیلی خوب بودو بابایی هم خیلی باهامون همکاری کرد ایشالا بازم ازین سفرا ...
نویسنده :
پریسا ملکی
18:01
بالا رفتن از مبل
پسر طلا پریروز یعنی نهم تیر بود که من نبودم و شما خودت از مبل رفتی بالا و وایسادی.نمیدونی من چه حالی شدم هم خیلی خوشحال بودم که شما انقدر زنگ و شیطون و باهوشی و دلم میخواست از ذپق جیغ بزنم.هم داشتم سکته میکردم که شما اگر از پشت میوفتادی من چه خاکی میریختم تو سرم تازه میخواستی بری رو اپن که زود گرفتمت خدایا خودت مواظب کوچولوها باش الهی آمین ولی مامانی شما دیگه یاد کرفتی و هی میری بالا
نویسنده :
پریسا ملکی
2:09
اولین صداهای آرتا
مامان جان چند روز پیش بردمت تو اتاقت تا عکس جوجوی رو کمدتو دیدی گفتی قا. من از خوشحالی جیغ زدم و گفتم کلاغه چی میگه مامان جان ،شما زود گفتی قا الهی دورت بگردم قبلش هم تا گفتم بریم دد ،شما بعدش زود گفتی دد دد دد دد دد،مامانی فداتتتتتتت دق هم هر از گاهی میگی گاهی هم میگیم ببعی چی میگه میگی ب .... ولی اولین چیزی که گفتی دد بود پسر ددری من امروز هم دنبال من میومدی و میگفتی م م م م با کسره میگفتی حالا نمیدونم همین طوری میگفتی یا منو میخواستی صدا کنی
نویسنده :
پریسا ملکی
2:04
مرواریدای قشنگت و جشن دندونی
پسرم بیست و هفت خرداد بود که دیدم بالاخره یه دندونت نیش زد بیرون.بعد چند روز هم دندون کناریت الهی فدات بشم پسرم.خیلی بامزه شدی.میخندی دندونت میاد برون وای خدااااااا چه نمکی داره پسرم ولی فرداش مامان سوخت و پس فرداش خودت.برای همین نتونستیم خیلی ذوق کنیم پنجم تیر هم برات یه جشن دندونی کوچولو گرفتم.چندتا دوستای مامان بودن با نینیهاشون.همشون هم زحمت کشیدن کادو برات گرفتن عکسهارو هم بعدا برات میزارم عاشقتم امید زندگیم
نویسنده :
پریسا ملکی
20:02
سوختگی من و پسرم
مامان جان بیست و هشت خرداد بود که سه تا انگشت مامان با بخار سوخت.روز سختی بود برام.خیلی عذاب کشیدم پسرم.واقعا میمردم از درد و سوزش زنده میشدم.مامان مریم اومد شما رو نگه داشت و بابا من رو برد دکتر.رفتم اورژانس و برام پانسمان کردن.تا شب بهتر شدم.بیچاره مامان مریم موند پیش ما تا مواظب من و تو باشه فرداش ظهر بابایی حواسش نبودو پلوپز روشن کرد و به من نگفت.بعد رفت حموم منم تازه از حموم اومده بودم و دستم باز بود.با خودم گفتم تا آرتا داره تو خونه میچرخه من دستمو پانسمان میکنم.آخه شب عروسی آجی فاطمه بودو قرار بود برم آرایشگاه تو رفتی تو اتاق و یهو صدای جیغت بلند شد.جوری زدم تو سر خودم و دوییدم که تا شب سردرد داشتم با...
نویسنده :
پریسا ملکی
19:56
خوردن مامان
پسر طلا شما همش در حال خوردن منی.اونم محکممممممم چونه و پا و بازو و گونه منو میخوری.فکر کنم برای دندونته محکم فشار میدی با اون لثه های بی دندونت منم دردم میگیره و جیغمممممم میره هوا شما ام با تعجب نگام میکنی.منم محکممممم بوست میکنم
نویسنده :
پریسا ملکی
23:45