عشق مامان.آقا آرتاعشق مامان.آقا آرتا، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه سن داره

پسر پاییزی من

جواب دادن آرتای من

پسرم وقتی مامان از شما سوال میکنه اکثرا جواب میدی نه رو میگی .ولی آره رو با سر کوچولوت جواب میدی. مثلا میگم آب میخوری،بخوای سرت رو تکون میدی  و میخندی و نخوای میگی نهههههههه.الهی من فداتتتتتتت. گاهی هم هرچی بهت میگم مثلا فلان چیز رو میخوری ،محکم میگی نه، ولی میخورییییی ...
15 مهر 1393

کلمات ادا شده توسط شازده

شما از خیلی وقت پیش ماما.دق.دد رو میگفتی.حالا خدا میدونه معنیش رو  میدونستی یا نه. ولی الان شاید حدود یک ماهه که ماما رو کامل و قشنگ و با معنی میگی یعنی کامل من رو صدا میکنی.وقتی زمین میخوری و گریه میکنی و من بغلت میکنم تند و تند پشت سر هم میگی ماما ماما ماما ماما ماما ماما ......... تا ساکت بشی.منم که دیگه هیچچچچچچ.هلاکت میشم حالا جدیدا کلماتی رو میگی که برات مینویسم ماما....مامان اده.ede......بده نع،نهههههههه........نه ب.با ضمه.،bo.........برو.(دستهاتم خیلی خوشگل تکون میدی) ی  ی ی ی ی ی  ی همه با فتحه.(همین طوری میکشی ی رو) ........رفت(دهنت رو طوری باز میکنی که رسما آدم میخواد بخورت هر از گاهی دام دام...
15 مهر 1393

راه رفتن گل پسرم

عزیزم شما از ماه قبل که تاتی کردی و کوچولو کوچولو قدم برداشتی،تا حدودا پنجم و ششم  مهر بود که دیگه کامل راه افتادی و دیگه میشه گفت چهار دست و پا نمیری یا شاید  در طول روز یک یا دوبار بری برای روز تولدت هم که کامل انگار میدوییدی.خیلی سریع حرکت می کنی کم هم دیگه پیش میاد بخوری زمین الهی من فدای اون چشمات بشم الهی که همیشه قدمهات محکم و استوار باشه و فقط تو کار درست و خیر برداشته بشه
15 مهر 1393

زادروزت فرخنده کودکم

پسرم دیروز تولد شما رو گرفتیم.که بعدا هم میام کامل برات مینویسم و هم عکس میزارم. فقط الان اومدم این لحظه قشنگ مادر شدنم رو جشن بگیرم.برای خودم برای مادر شدنه خودم.برای داشتن تو برای وجود معصوم و نازنینت برای فرشته ی پاکیهای خودم پسرم بودنت بر من فرخنده دقیقا پارسال اینموقع دنیا اومدی ده و بیست و شش دقیقه شب قشنگترینم با گریه ی قشنگش بهم سلام کرد و من زیباترین سلام زندگیم رو شنیدم   الان هم بعد از یک سال ایستادی و داری سی دی با نی نی نگاه میکنی و من در تب و تاب بودنت و پارسال همین موقع هستم و هر لحظش از جلوی چشمهام داره عبور میکنه
14 مهر 1393

راه رفتنه کوچولو کوچولوی پسرم

قربون قدمهات بشم من. مامان جان شما از حدود ماه پیش که دو سه قدم دو سه قدم بر میداشتی،حدود یک هفته هست  که قدمهات بیشتر شده و حدود دو سه روز هست که حدود ده قدم برمیداری ولی امروز دیگه سنگ تموم گذاشتی هی راه میرفتی و هی مینشستی دوباره راه میرفتی و مینشستی خلاصه که امروز کلی راه رفتی الهی که قدمهات همیشه استوار باشه مرد کوچولوی من می پرستمت آرتای قشنگم  
6 مهر 1393

شمال سه نفره

پسر گلم ما دوشنبه پیش رفتیم شمال و چهارشنبه برگشتیم خیلی خوش گذشت و روحیمون عوض شد شمام شیطنتهای خودت رو داشتی و یکم اذیت میکردی شما تقصیر نداشتی میخواستی بازی کنی و چهاردست و پا بری اما نمیتونستی همین باعث میشد کار یکم سخت شه بابایی هم خیلییییییی کمک کرد پسرم تو بهترین بابای دنیارو داری عزیزترینم شما عاشق آب و دریا شدی.چنان دست و پا میزدی که خدا میدونه همین طوری هم جیغ میزدی وقتی آب می خورد به پات.دیگه با زور آوردیمت بیرون نمیخواستی بیای از لب آب کنار.آب که به پات میخورد بلند میخندیدی و جیغ میزدی هی هم آب رو با پات میخواستی نگه داری.واقعا کارات دیدنی و لذت بخش بود دیونتمممممممممممممم مامانی این عکس رو با...
15 شهريور 1393

قایم شدن عشق مامان

چند روز پیش بود و شما داشتی بازی میکردی و من رفتم آشپزخانه و برگشتم دیدم نیستی. هرچی هم که صدات میزدم جواب نمیدادی.معمولا صدات میکنم از خودت صدا درمیاری و جواب میدی. دیگه داشتم مینرسیدم.هی صدات میکردم.تا آخر دیدم یه کله کوچولو از پشت مبل و تردمیل اومده بیرون. دلم برات غش کرد.بدو بدو رفتم و دوربین آوردم و چندتا عکس گرفتم. آخه پسری .ما تردمیل رو برگردوندیم و چسبوندیم به دیوار که شما نری روش.یه مبل هم چشبوندیم بهش تا نتونی بری پشتش.خلاصه که هرکاری کردیم که شمارو خطری تهدید نکنه ولی شما تونستی بری در نهایت ...
15 شهريور 1393